درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان




.


♫PlaySong♫

 

پشتِ سره هر مرده موفق هیچ چیزی نیست ،
زرنگ بوده
چسبیده به زندگیش
پولاشو جمع کرده
زندگیش روبراه شده !


هـَپـَلبـُلـِت مـُمالـَک چیست؟
عبارتی که دخترا روز تولد دوستشون به هم اس ام اس میدن یا کامنت میذارن !


به غضنفر میگن بابات مرده میگه نه بابا اصلا امکان نداره
میگن والله مرده , میگه آخه تا حالا اصلا سابقه نداشته !


ضایع یعنی اینکه فامیلیت قاسمی باشه
باباتم اسمتو گذاشته باشه “میرزا” !



ادامه مطلب ...


سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 18:44 ::  نويسنده : كيميا
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 19:13 ::  نويسنده : كيميا

 

 

لطفا بي جنبه ها نخونن



ادامه مطلب ...


یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 18:55 ::  نويسنده : كيميا

 

متروایستادوسوارشد.عجله یی برای نشستن نداشت.چون صندلیه خالی زیادبود.سرفرصت یه چندلحظه یی توی واگن قدم زد و یه جاپیداکردونشست.روبه روش یه پیرزن میان سال ویه دخترجوان نشسته بودند.که.....وای باورکردنی نبودیعنی خودش بوداره خودش بود.

پسره خاطرات تلخ گذشتشوتوذهن مرورمی کردخاطراتی که زخم عمیقی بهش زده بود.

اره همون بود.همون که ادعامی کرد من بدون تومیمیرم الان روبروش نشسته بودواینتوری نگاهش می کرد.

توی دلش تبسمی انکارزدوفکری کرد.

میبینم که هنوززنده یی پس دروغ میگفتی که بدون من میمیری.همه ی دختراهمین هستن.سه سال گذشته بودیاشایدم بیشتریادش نمیومداصلابراش مهم نبود.ارایش ولباسش نسبت به اون زمان هاساده ترشده بودوالبته به انضمام چهره اش که حقیقتامی خوردبیشترازاین هاشکسته شده باشه .چندبارسعی کرددزدکی ویازیرچشمی نگاهش کند.اماگریزی نبود.انگاردخترفقط زل زده بودبهش.یه نگاه سرده سرد.اینقدرسردکه صدافسوس ازچشمانش میبارید.انگار......ظاهرامقصدرسیدنی نبود.تصمیم گرفت یه ایستگاه زودترپیاده بشهوفوقش یه چنددقیقه پیاده روی کنه ولی دراوض اززیرباراین نگاه سردفرارکنه.نگاهی که باعث می شداونوخوردکنه نگاهی که دردهمیشگیشوزنده می کرد.همین که خاست ازجاش بلندبشه تصمیم گرفت برای اخرین باروبی بهانه مثل خوده دختره بهش زل بزنه بانگاهش بهش بفهمونه.........زن میانسال همراهش لبخندتلخی زدوبه پسرگفت زیادخودتوخسته نکن اون 4ساله که بینایی شوازدست داده ازبس که گریه کرد.

تمام خاطرات گذشتموتومتروگذاشت وپیاده شدومترورفت.



پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 14:17 ::  نويسنده : كيميا

 

ایامی دانیدفصل ادمهای بی کسوتنهاچه فصلی است

اری زمستان ................چون اسمانش هماننددل انهاابری ومه الودوغمگین استمیخواهدبباردمثل قلب تنهای من مه الوداست

مثل شیشه بخارگرفته اتاقم................

همیشه روزهای سردوابری زمستان مرادرنوشتن برگی ازکتاب تنهایی وبی کسیم مرایاری داده است.

طاقت تنهایی راندارم تنهایی برایم همانندمرگ سرداست

نبودت پایان هرویرانیست

درمن خاطرت شبهای زمستانیست درمن



پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 14:16 ::  نويسنده : كيميا

 

کودک نجواکرد  خدایابامن حرف بزن

مرغ دریایی نجواکرداماکودک نشنید

کودک فریادزد   خدایابامن حرف بزن

رعددراسمان پیچیداماکودک گوش نداد

کودک نگاهی به اطراف انداخت وگفت

                بگذارببینمت

ستاره یی درخشیدولی کودک توجه نکرد

کودک باناامیدی گریست خدایابامن درارتبات

         باش بگذاربدانم تواینجایی

خداپایین امدوکودک رالمس نمود................

 ولی کودک پروانه راکنارزدورفت.........

 



پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : كيميا

 

دختروپسری سواربرموتورسیکلت باسرعت 120کیلومتربرساعت درحال حرکت دراتوبان هستند.........

دختر;اروم ترمن میترسم

پسر;نه داره خوشمیگذره

دختر;اصلاهم خوش نمیگذره توروخداخواهش میکنم خیلی وحشتناکه

پسر;پس بگودوستم داری

دختر;باشه باشه ددوستت دارم حالاخواهش میکنم اروم تر

پسر;حالامحکم بغلم کن/دختربغلش کرد/

پسر;میتونی کلاه ایمنی منوبرداری وبزاری سرت/دختراین کاروکرد/

روزنامه های روزبعدنوشتندموتورسیکلتی باسرعت 120کیلومتردرساعت به ساختمانی اثابت کردموتورسیکلت دونفرسرنشین داشت اماتنهایکی زنده ماند.

حقیقت این بودکه اول سرپایینی که پسرسوارموتورسیکلت بودمتوجه شده بودکه ترمزبریده ولی نخواست دخترچیزی

بفهمه فقط خواست که یکباردیگه ازدختربشنوه که دوستش داره.برای اخرین بار.



پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 14:0 ::  نويسنده : كيميا
پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 13:50 ::  نويسنده : كيميا

 

سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعت فروشی مراجعه میکنند.

قیمت ساعت ۳۰ هزار تومان بوده و هر کدام نفری ۱۰ هزار تومن پرداخت میکنند

تا آن ساعت را خریداری کنند…

بعد از رفتن آنها ، صاحب مغازه به شاگردش میگوید قیمت ساعت ۲۵ هزار تومان بوده.

این ۵ هزار تومان را بگیر و به آنها برگردان

شاگرد ۲ هزار تومان را برای خود بر میدارد

و ۳ هزار تومان باقیمانده را به آنها برمیگرداند. (نفری هزار تومان)

حال هر کدام از آنها نفری ۹ هزار تومان پرداخت کرده اند . که ۳*۹ برابر ۲۷ میشود

این مبلغ به علاوه آن ۲ هزار تومان که پیش شاگرد است میشود ۲۹ تومان

هزار تومان باقیمانده کجاست ؟



پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 13:49 ::  نويسنده : كيميا

 



پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : كيميا

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد